صفحه اصلی ادبیات داستانی
روز قبل، غروب هنگام، عزیز جان را با کفش های پاره و دست های چاییده، در حال ساختن „آدمک برفی“ دیدم. طفلک ذوق زده و هراسناک، با برف ها „آدمک“ می ساخت. مادرش اما، اندرون برف و باد که به زحمت صدا... ادامه متن
ایران و جهان
No slides found, please add at least one Slide Template to the choosen language.