البته بین انقلابی و میهن پرستی که در دل عشق به آزادی و مردم اش دارد با یک تروریست به لحاظ فردی تفاوت وجود دارد. ولی باید با شهامت گفت در مشی و استراتژی و ترویج فرهنگ خشونت و نتیجه و راندمان عمل هیچ تفاوتی وجود ندارد، وحتی اگر دوران مبارزه مسلحانه و ترور و خشونت به درازا بکشد ، شاید دیگر نتوان حتی تفاوت شخصیتی دربین میهن پرستان سابق و تروریست ها پیدا کرد. آن انقلابی و میهن پرست دیروز، اگر با خشونت و سلاح ومبارزه مسلحانه به حاکمیت سیاسی و قدرت دست پیدا کند، نه تنها سلاح را به لحاظ فیزیکی زمین نخواهد گذاشت بلکه به دلیل اینکه منش و روش و فرهنگ او با خشونت آمیخته می شود، در دور جدید خود سرکوبگر و دیکتاتور خواهد شد. و اگر مبارزه سیاسی و اجتماعی به درازا بکشد سلاح و خشونت را برای بقای درون خود نیاز دارد.
ضرورت باز شناسی و نقد تروریسم و خشونت سیاسی
محمد حسین سبحانی
13 اسفند برابر با 3 مارس 2004
منبع: سایت صلح
یکی از موانع اصلی که مانع نقد جدی تروریسم و خشونت و عملیات مسلحانه توسط کارشناسان و فعالین سیاسی چه در سطح ملی و چه در سطح جهانی میشود، بقایای باور و اندیشه ای است که هنوزاعتقاد دارد” تروریسم و مبارزه مسلحانه” شورش و قهرانقلابی خلق می باشد که انقلاب سیاسی واجتماعی ملت ها را شکل می دهد و نمی توان آن را تروریسم نام نهاد.
بقایا ی این باور و اندیشه از دوران امپراطوری اتحاد جماهیر شوروی سابق و حاکمیت سیاسی استالین و تفکر استالینیستی باقی مانده است. تفکر استالینیستی با حکومت کردن در بخش بزرگی از جهان، بقای خود را در درون و بیرون از اتحاد جماهیر شوروی در گروی خشونت می دید.
سخنرانی خروشچوف در سال 1956، در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی و اعتراف به صد ها هزار زندانی و اعدامی و آواره و کشتار مردم شوروی توسط استالین، تایید کننده این موضوع در جامعه سیاسی و اجتماعی شوروی سابق می باشد.
تاثیر تفکر استالینیستی بر جنبش های آزادی خواه در کشور های جهان سوم نیز این بوده است، که از نیمه دوم قرن بیستم استفاده از ترور و خشونت سیاسی از پایین علیه خشونت گران بالا نشین برای رسیدن به اهداف سیاسی و اجتماعی از یک نوع حقانیت و مشروعیتی برخوردار شد.
حال با توجه به کسب نوعی حقانیت و مشروعیت در عملیت های مسلحانه و خشونت طلبانه توسط جنبش های آزادیخواه در نیمه دوم قرن بیستم این سوال مطرح میشود که:
آیا نباید تمایز و تفاوتی بین جنبش های رهایی بخش و استقلال طلبانه با تروریسم قایل شد
آیا انقلابیون پاک باخته و فداکاری که برای رهایی کشورش از استبداد، از خشونت و سلاح برای رسیدن به اهداف سیاسی و اجتماعی خود استفاده میکنند با تروریست ها فرقی ندارند؟
پاسخ این است:
البته بین انقلابی و میهن پرستی که در دل عشق به آزادی و مردم اش دارد با یک تروریست به لحاظ فردی تفاوت وجود دارد.
ولی باید با شهامت گفت در مشی و استراتژی و ترویج فرهنگ خشونت و نتیجه و راندمان عمل هیچ تفاوتی وجود ندارد، وحتی اگر دوران مبارزه مسلحانه و ترور وخشونت به درازا بکشد ، شاید دیگر نتوان حتی تفاوت شخصیتی دربین میهن پرستان سابق و تروریست ها پیدا کرد.
آن انقلابی و میهن پرست دیروز، اگر با خشونت و سلاح ومبارزه مسلحانه به حاکمیت سیاسی و قدرت دست پیدا کند، نه تنها سلاح را به لحاظ فیزیکی زمین نخواهد گذاشت بلکه به دلیل اینکه منش و روش و فرهنگ او با خشونت آمیخته می شود، در دور جدید خود سرکوبگر و دیکتاتور خواهد شد. و اگر مبارزه سیاسی و اجتماعی به درازا بکشد سلاح و خشونت را برای بقای درون خود نیاز دارد.
چند گروه و سازمان تروریستی که خود مدعی هستند جنبش اسلامی یا انقلابی یا ملی هستند را بطور مثال می آورم:
مثلا سازمان القاعده در منطقه خاورمیانه هدف خود را برای برقراری حکومت عدل اسلامی میداند که حتی دختران 5 الی شش ساله نیز حق رفتن به مدرسه را ندارند و اعمال تروریستی خود را ” مبارزه اسلام با کفر” و یا ” مبارزه ” اسلام با مسیحیت و یهودیت ” تبلیغ و ترویج می کند.
سازمان ” اتا ” در اسپانیا اعمال تروریستی خود را یک نوع استقلال طلبی در منطقه باسک اسپانیا میداند وحتی تهدید میکند که روزنامه نگارانی که عملیات تروریستی آنان را متناسب با دیدگاه های سازمان ” اتا”
پوشش خبری ندهند نیز مورد هدف آنان قرار خواهند گرفت.
و در سطح ملی نیز سازمان مجاهدین خلق ترور وعملیات مسلحانه و یا مثلا انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را در تیر ماه 1360 ” خشم انفجار خلق ” می نامد و هر ساله نیزدر نشریه و قرار گاه هایش از این عملیات و سایر اعمال تروریستی تجلیل می کند.
بررسی تحولات سیاسی ایران و جهان نشان داده است که توسل به فرهنگ خشونت و ترور و تخریب با اهداف آزادیخواهی، حقوق بشر و نفی استبداد عمیقا در تضاد بوده و هستند.
در واقع خشونت سیاسی به بستر تاریخی و فرهنگی و اجتماعی ما باز می گردد، و تقریبا تمامی نظام های سیاسی ایران ساختار عشیره ای و قبیله ای داشته اند که پاد شاهان مختلف از قبیله های مختلف بر مردم حکومت می کرده اند و جابجایی قدرت در تمامی این حکومت ها نیز تنها از طریق نظامی صورت گرفته است ، تردیدی در این وجود ندارد که کسی که خشن است و یا خشن می شود و از ابزار خشونت آمیز برای رسیدن به اهداف سیاسی و حتی آزادیخواهانه استفاده می کند دیگر نمی تواند آدم نرم و مدارایی باشد.
در سال 1377 خورشیدی، هنگامیکه در زندان انفرادی سازمان مجاهدین در حبس بودم ، آقای مهدی ابریشم چی نامه ای را از طرف آقای رجوی برای متزلزل کردن مواضع سیاسی و استراتژیکی من آورده بود، و درادامه خبر ترور لاجوردی رییس سابق زندان اوین را با آب و تاب فراوان برای من تعریف کرد.
او که انتظار داشت من در شرایط زندان و موقعیتی که قرار داشتم از ترور لاجوردی اظهار خوشحالی و در تایید حرف های او سخنی بگویم ، به وی پاسخ دادم:
چه فایده ای داره؟ و چه مسئله ای را حل می کند؟
مهدی ابریشم چی که می خواست من را تحت تاثیر قرار بدهد، در ادامه گفت:
این عملیات، یک تفاوت اساسی با دیگر اعدام های انقلابی!! دارد ، و آن وجه ایدئولوژیک این عملیات می باشد، یادت است لاجوردی جلاد بالای سر پیکر های موسی و اشرف در حالیکه مصطفی( فرزند آقای مسعود رجوی و خانم اشرف ربیعی همسر اول ایشان) در بغل لاجوردی گریه میکرد، چه می گفت.
من پاسخ دادم:
من با شخصیت فردی لاجوردی کاری ندارم، من با روش و استراتژی مبارزه مسلحانه مخالف هستم.
آقای ابریشم چی برافروخته و عصبی پاسخ داد:
این عملیات را لاهیجی هم تایید و استقبال کرده و تو به اندازه لاهیجی هم نیستی؟
( با عذر خواهی از آقای دکتر عبدالکریم لاهیجی، من نقل قول آقای مهدی ابریشم چی هنگامیکه در زندان سازمان مجاهدین بودم را نقل می کنم، وگرنه من اطمینان دارم که آقای لاهیجی چنین نظر و نگرشی در مورد عملیات مسلحانه و ترور و خشونت ندارند)
من به آقای ابریشم چی پاسخ دادم:
من به ( آقای) لاهیجی کاری ندارم، من این را متوجه می شوم که مبارزه مسلحانه به همراه خود آزادی نمی آورد، و به نظر من اگرخامنه ای و سران سه قوه از ناطق نوری گرفته تا خاتمی و یزدی بطور هم زمان نیز کشته شوند هیچ فایده ای نداره، من این را می دانم که مبارزه مسلحانه به همراه خود آزادی نمیآورد و…… از ادمه بحث من با آقای مهدی ابریشم چی بگذریم و به ادامه مطلب حاضر بپردازیم.
البته لازم به یاد آوری است که بعد از پخش فیلم ملاقات های پنهانی آقای رجوی با ژنرال طاهر جلیل حبوش که توسط شبکه های تلویز یونی الجزیره و اسکای نیوز، مشخص شده است که حتی سوژه های عملیات های مسلحانه سازمان مجاهدین خلق را ( صیاد شیرازی و اسدالله لاجوردی ) نیز توسط رژیم صدام حسین انتخاب و ابلاغ می شده است.
آری فرد، حزب و سازمان و….خشن و خشونت طلب نمی تواند نرمی و مدارا و محبت و آزادی را به ارمغان بیاورد، کسی که با سلاح می آید، سلاح و بکارگیری از آن را کنار نخواهد گذاشت، سابقه جنبش های مسلحانه و خشونت طلب در سراسر جهان نیز چنین می باشد.
کدام جنبش انقلابی و آزادیخواه و حتی استقلال طلبانه در جهان با مبارزه مسلحانه بر سر کار آمده است و آزادی ودمکراسی را به ارمغان آورده است ؟
آیا جنبش های به اصطلاح انقلابی آمریکای لاتین که مورد حمایت سیاسی و نظامی اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند، توانستند به دمکراسی و آزادی دست یابند؟
آیا فیدل کاسترو ، فرمانروا و رییس جمهور مادام العمرکنونی کوبا و سمبل انقلابیون دهه 1340 و 1350 ایران دمکراسی را برای کوبا به ارمغان آورد؟
آیا سرهنگ قذافی و آقای صدام حسین که با راه های خشونت آمیز و مسلحانه و کودتا برای مبارزات استقلال طلبانه و بیرون راندن استعمار از کشورشان به حاکمیت سیاسی رسیدند، آزادی را به ارمغان آوردند و رییس جمهور مادام العمر نشدند؟
آیا بخش زیادی از اعمال تروریستی که در شرایط حاضر که با حداکثر خشونت و بی رحمی در عراق صورت می پذیرد ( از جمله جنایت تروریستی انفجار اخیر بمب در کربلا و کاظمین ) نتیجه حاکمیت صدام حسین و و حمایت های مالی و تدارکاتی و تسلیحاتی از گروه های تروریستی متحد مانند القاعده و سازمان مجاهدین نمی باشد؟
آیا احزاب و سازمان های سیاسی ایرانی که برای مبارزه با دیکتاتوری، سلاح و خشونت را بکار گرفتند، در درون مناسبات و تشکیلات خودشان به آزادی و دگر اندیشی پایبند ماندند؟
آیا اختلافات سیاسی خود با اعضا ومسئولینشان را با زندان و در گیری های نظامی حل نکردند؟
بنابر این اگر به راه حل های خشونت طلبانه و مسلحانه به مثابه استراتژی و فرهنگ مبارزاتی نگاه بکنیم که تاثیر باز دارنده اساسی در روند و پیدایش و پیشرفت دمکراسی در ایران داشته است می توانیم به ضرورت باز خوانی و نقد خشونت سیاسی پی ببریم.
از یک طرف همیشه استراتژی خشونت در یک قرن اخیر به ویژه در چند دهه گذشته بطور مستقیم و غیر مستقیم به کمک استبداد آمده است ، و از طرف دیگر توسل به خشونت و عملیات مسلحانه و تروریستی مانعی برای پیشرفت و تقویت استراتژی های عقلانی و اصلاح طلبانه بوده است.
بیایید منصفانه قضاوت کنیم، مبارزات سیاسی و اجتماعی کدام نیروی سیاسی در تاریخ معاصر ایران موثر بوده است؟
آیا تاثیر مبارزات اصلاح طلبانه مصدق به عنوان شاخص گرایش های ملی و ناسیونالیستی بیشتر بوده است یا رهبران حزب توده؟
آیا اقدامات اصلاح طلبانه امیر کبیر موثر تر بوده است یا مثلا مبارزات مسلحانه حیدر عمو اوغلی و میرزا کوچک خان.
آیا مبارزات سیاسی اجتماعی مهندس بازرگان و طالقانی و سحابی و دکتر سنجابی موثر بوده است یا حنیف نژاد و مسعود احمد زاده و امیر پرویز پویان و مسعود رجوی.
( البته نویسنده قصد مقایسه ویا یکسان دانستن شخصیت فردی محمد حنیف نژاد و مسعود احمد زاده و امیر پرویز پویان را با ویژگی های شخصی مسعود رجوی رهبر فرقه سازمان مجاهدین ندارد و قابل مقایسه نیستند)
وآیا از زاویه مبارزات سیاسی و اجتماعی نیروهای مذهبی و اسلامی اقدامات مدرس در مجلس شورای ملی علیه نظام حاکم موثر بوده است یا ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضای کرمانی و یا اقدامات مسلحانه فداییان اسلام.
در این دور تسلسل ” تکثیر خشونت ” ما نباید به دنبال انتخاب صرفا دو راه و شیوه باشیم که آیا حق با خشونت گران از بالا است یا خشونت گران از پایین؟
اگر مجبور به پاسخ دهی به سوال فوق باشیم باید بگویم که حق با هیچکدام نیست ، ما باید بینیم راه حل
واقعی که منجر به تغییرات اگر چه تدریجی می شود کدام است؟
در فرهنگ سیاسی ، به گذار حکومتی که در بنیان های نظری اش آمال و آرزو ها وفرهنگ مردم را
لگدکوب می کند، بر حکومتی که بر بنیان آرا و فرهنگ و آرزوهای مردم اش می ایستد چه می توان نام داد؟
این گذار تدریجی، اگر چه نرم و مسالمت آمیز، اگر چه گام به گام، اگر چه با کمترین خشونت، در گوهر و جوهر خود یک انقلاب سیاسی و اجتماعی است.
ما باید ابتدا ببینیم که می خواهیم ” آرمانگرا” باشیم یا “واقع گرا”؟
آیا با وجود استبداد و دیکتاتوری ما مجاز به بکارگیری خشونت و ترویج فرهنگ خشونت هستیم؟
آیا راه حل دیگری وجود ندارد؟
آیا خشونت چاره و راه حل است یا مردابی برای غرق شدن درآن؟
آیا اتخاذ راه حل های خشونت آمیز در مقابل رژیم شاه و ساواک به کمک “آزادی” آمد؟
آیا ده ها هزارزندانی سیاسی و اعدامی و شکنجه شده و تحقیر شده از ابتدای مشروطیت تا کنون توسط خشونت گران از بالا موجب از بین رفتن مخالفین سیاسی و خشکاندن ریشه سیاسی و اجتماعی آنها شده است؟
آیا اتخاذ راه حل های خشونت آمیز و مبارزه مسلحانه در ابتدای انقلاب 22 بهمن و برپایی جنگ مسلحانه در کردستان و گنبد و ترکمن صحرا وبعد برپایی ” سی خرداد 1360 ” و شروع ترورهای گسترده توسط سازمان مجاهدین خلق به کمک “آزادی” آمد؟
آیا انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و انفجار دفتر نخست وزیری جمهوری اسلامی وکشته شدن محمد جواد باهنر و محمد علی رجایی و ترور ده ها وزیر و وکیل توسط سازمان مجاهدین خلق به سقوط رژیم جمهوری اسلامی منجرشد؟
خوشبختانه در سال های اخیر باز خوانی و نقد تروریسم و خشونت سیاسی و عملیات مسلحانه در جامعه گسترش بیشتری پیدا کرده است و دلایل این امر را باید در محور های زیر جستجو کرد:
1ـ این دوره به دلیل شکل گیری زمزمه های فرهنگ مدارا و راه حل های مبارزات مسالمت آمیز بویژه بعد از دوم خرداد 1376 ضرورت نقد فرهنگ خشونت در حوزه سیاسی و اجتماعی بیشتر احساس شده است.
2ـ دلیل دیگر را می توان به بن بست رسیدن مبارزات خشونت آمیز و مسلحانه در صحنه سیاسی اجتماعی ایران جستجو کرد.
3ـ دلیل سوم را نیز شاید فاصله گرفتن فعالان سیاسی از “آرمان گرایی” و گام برداشتن در مسیر” واقع گرایی” ارزیابی کرد.
4 ـ دلیل آخر را نیز باید فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دانست که عقبه پشتیبانی مادی و معنوی شورش های مسلحانه و خشونت آمیز بوده است.
___________________________________________
واکنش زبونانه مسعود رجوی در قبال نقد ” مبارزه مسلحانه ” و اعزام جاسوس ، تروریست به کمپ پناهندگی
برای بزرگ کردن و خواندن نوشته ها بر روی عکس کلیک کنید